فربدفربد، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

فربد جوجو، پسر مامان

سلم من دیگه بزرگ شدم دلم خواست اسممو تغییر بدم ولی این اسم متعلق به مامانم هست بنابراین اسم فربده

دوستت .....

هر وقت که سرم گرم کاریه و کمتر به تو توجه می کنم میایی منو بوس می کنی و می گی دوست دا.... البته فقط من متوجه می شم که تو داری می گی دوستت دارم . وقتی این جمله رو می شنوم مثل اینه که تمام لذت های دنیا رو تو یک لحظه می برم .  عاشقتم مامانی ، آخه تو عشق منی، تو زندگی منی، من هم   دوستت دارم  ...
13 اسفند 1391

پسر شجاع

دکترت یک سری آزمایش چکاپ برات نوشته بود من فکر کردم موقع خون گرفتن اونجا رو میذاری روی سرت . ولی نشستی تو بغل من و خانومی که آزمایش می گرفت گفت محکم بدنت رو بگیرم یکی هم اومده بود کمکش که دستت رو بگیره بابا هم روبرو ما ایستاده بود و به تو نگاه می کرد و منتظر که اگه گریه کردی ساکتت کنه ، یک کمی طول کشید که رگت رو پیدا کردند وقتی سرسرنگ رو تو دستت کردن اصلا به روی خودت نیاوردی یک کمی نفس نفس زدی و هیچ خبری از گریه نبود الهی مامان قربون پسر شجاع خودش بره . اون دو تا خانم خیلی تعجب کردند و احتمالا از زیر روسری تو تا شاخ در آوردند .  زنده باد پسر شجاع مامان   ...
1 اسفند 1391

کلمات جدید

یه چند تا کلمه جدید یاد گرفتی  پتو ، نستنی ، مینا ، بابو ( بانو ) ، سونیک ، .....  جملات کوتاهی هم می سازی مثل  آب سرد بده ، شیر کیک بده ، بلد نیستم .مامان پاشو . مامان بیا.   عزیز دلم خیلی سعی می کنی حرف بزنی ولی نمی تونی با دکتر مشورت کردم گفت تا 3 سالگی صبر کنم بهتر نشدی باید بریم گفتار درمانی . ...
1 بهمن 1391
1